چرا نقص در خدا راه ندارد؟
(( طلبه پاسخگو ))
««دوستان خوبم بیاییم همه با هم پرسشگری را تجربه کنیم.»»

 

پرسش:

یک آشنا: دوباره همون مزاحم همیشگی اینبار با دو سوال اعتقادی مهم و ریشه ای!


1- ما از کجا میتوانیم اثبات کنیم خداوند کامل است و نقص در او وارد نیست؟


البته ناگفته نماند اینها سوالات دوستم بود که مکو بیش پاسخ گفتیم و او قانع نشد

وجواب سوال دومم این بود چون زمانی پیامبر مبعوث شد این فرهنگ میان اعراب وجود نداشت تا برده

داری ممنوع شود وگرنه ممکن بود کلا اسلام راپس زنند!

و او گفت چرا خیلی ازقوانین دیگر را تغییر داد ولی آن را نه ؟!

پاسخ:

با سلام به آشنای عزیز.

سوال خوبی رو مطرح فرمودید.در جواب سوال باید دقت زیاد کنید چون ممکن است الفاظی که به کار می

برم کمی سنگین باشد.چاره ای  نیست و علتش هم این است که جواب این سوال و مشابه آن یک بحث علمی

دقیق است و هر لفظی را نمی شود برای تفهیم مطلب به کار برد.

دوست عزیز ببینید نقص مساوي با فقدان است. چيزي را ندارد ؛ پس ناقص است. نقص هميشه در نسبت با

يك كمال مطرح مي شود ؛ چون آن كمال نيست ، پس ناقص است.

اما چرا خداوند و علت العلل نمي تواند ناقص باشد : معنايش اين است كه كمالي در وجود است كه او ندارد.

اين فرض به چند دليل نادرست است:

1- كمال وجودي از كجا آمده و‌آفريده كيست؟

آيا مگر آفريدگار ديگري هم غير خدا هست؟ در حالي كه خداوند آفريده تمام عالم هستي است.

2- خداوند مركب از وجود چيزي و عدم چيزي خواهد شد. در حالي كه خداوند وجودي بسيط و غير مركب

است. مركب به اجزاي خود نياز دارد و خداوند بي نياز است.

3- خداوند با نداشتن كمال مفروض به آن نياز خواهد داشت ، پس نقص نشانه نياز است . نياز صفت

موجودات ممكن الوجود است و خداوند بي نياز مطلق است.

4- نقص نشان محدوديت است. چون وقتي چيزي را ندارد ، يعني محدود به آن چيز است. اين مقدار را

دارد ، آن مقدار را ندارد ، يعني محدود شده است. اما خداوند موجود بي نهايت و نامحدود است. هيچ چيز

نمي تواند وجودش را محدود نمايد.

از نگاه فلسفي موجودات عالم هستى از حدود و اندازه هاى وجودى برخوردار هستند كه از اين حدود به

«ماهيّت» نيز تعبير مى شود. ماهيّت، حكايت كننده چگونگى و چيستى موجود است. اين حدود علاوه بر اين

كه چگونگى و ماهيّت موجود را ترسيم نموده و آن را از ديگر موجودات متمايز مى سازد ، در عين حال

حكايت از محدوديّت وجودى آن موجود نيز مى كند. همين محدوديّت دايره كمال وجودى موجود را محدود

نموده، باعث نقص وجودى او مى شود. تمامى موجودات عالم امكان، از اين محدوديّت و نقص برخوردارند

امّا برخى نقص كم تر و برخى نقص بيش ترى دارند. اين موجودات ناقص و محدود و فقير در وجود

خويش، به موجودى كامل و غير محدود و غنى، نيازمندند، كه او خداوند غنى مطلق است.

سلسله موجودات فقير(فقر وجودى) از آن جا كه وجود دارند، در هستى خويش، به موجودى كه بى نياز

مطلق است، يعنى خداوند متعال وابسته اند. از سوى ديگر نقص و محدوديّت با يكتائى و توحيد ناب كه

مستلزم كمال مطلق و بى كرانگى ذات است، هرگز سازگار نيست. چون يكتايى خداوند، از نوع وحدت

عددى نيست كه با نقص و دوگانگى سازگار باشد. وحدت خداوند، وحدت حقّه است كه از مبرّا و منزه بودن

ذات خداوند از هرگونه حدّ و نقصى حكايت دارد. در واقع اگر خداوند ناقص باشد ، همانند موجودي از

موجودات و مخلوقات ديگر خواهد بود . هيچ تفاوتي بين او كه آفريدگار بي همتا است و آفريده هاي او

نخواهد بود.

این توضیحات به خوبی می تواند پاسخ سوال رو کامل کند.اگر جایی نامفهوم بود یا سوالی داشتید در نظرات

بفرمایید تا بحث کنیم.

 


نظرات شما عزیزان:

عبد الله
ساعت21:30---30 دی 1389
با سلام

به خاطر تلاشتان در راه اسلام ، از شما ممنونم.

به نظرم فضای مجازی به چنین اقداماتی، زیاد احتیاج دارد

من و دوستام وبلاگهای زیادی داریم حتما به آنها هم می گم که وبلاگ شما را حتما به پیوندهاشون اضافه کنندتا کمکی به این راه کرده باشم.

با تشکر.

اجرکم عند الله.
پاسخ: سلام شما لطف دارید.


زهرا
ساعت20:03---27 دی 1389
سلام برشما نیستید؟ وقت کردید سری بزنید خوشحال میشیمپاسخ: چرا هستیم.چشم مزاحم می شوم.

سالار
ساعت7:56---22 دی 1389
سلام اقاي فلاح..انشاالله كه خوبين..خيلي وقته نيستين نگران شديم



كجايين يه خبري يه احوالي



وقت كردين به ما هم سر بزنين با مطلب جديد به روزم.
پاسخ: سلام چرا هستم بابا،شما نیستید.فقط فرصت بروز شدن نیست.


زینب
ساعت11:26---21 دی 1389
سلام


یک سوال اعتقادی


عدل یکی از صفات خدا، در 5 اصل دین که عبارت هستن از توحید نبوت امامت عدل و روز قیامت.چرا عدل از اصول دینه اصلا چرا عدل مگه عدل چه صفتی هست که از اصول دین شده چرا صفتی دیگه ای نباشه.


از این همه صفات بارز خدا عدل موقعیتش چی هست که شده از اصول دین.مثلا اینکه ما باید اعتقاد داشته باشیم که خدا یک است و به پیامبری ایمان داشته باشیم و به امامت هم همینطور و باید معتقد باشیم به روز قیامت اما درباره ی عدل چی؟باید قبول کنیم که خداوند عادل است؟این سوالی مهمی هست لطفا به وضوح جواب بدید چون از اصول دینمه و باید درست بفهممش ممنون و خدانگهدار تا بعد
پاسخ: با سلام سوال خوبی مطرح کردید زینب خانم.بله درسته عدل از اصول دین ما شیعیان است در ابتدا علت اینکه چرا عدل از اصول دین شد رو خدمتتون عرض می کنم وبعد تعریف عدل الهی و جایگاه و اهمیت آن را عرض میکنم. اصل عدل آن است كه خداوند هم در آفرينش جهان هستي و نظام تكويني و هم در نظام تشريع و قانون براي سعادت بشري و هم در پاداش و جزا براي نيكوكاران و بدكاران بر اساس معيار عدالت عمل نموده و به كسي ظلم روا نمي‏دارد. با اين كه عدل يكي از صفات خداوند است، در عين حال به جهت بعضي از ويژگي‏ها آن را جزء اصول دين مي‏شمارند. علت اساسي مسئله آن است كه اوايل اسلام در ميان مسلمانان عده‏اي پيدا شدند كه موضوع "عدل" را در مورد خداوند به اين نحو كه بيان شد، انكار كردند. آن‏ها "اشاعره" پيروان ابوالحسن اشعري بودند. آن‏ها مي‏گفتند: اساساً نه عدالت و نه ظلم درباره خداوند مفهومي ندارد. خداوند هر كاري كند، عين حق و عدالت است. حتي اگر از آن‏ها سؤال مي‏شد: آيا اگر خداوند تمام پيامبران و نيكوكاران و مردم صالح را به دوزخ بفرستد و تمام بدكاران و جانيان را به بهشت ببرد، ظلم نيست، با كمال صراحت مي‏گفتند: نه، هر كاري او بكند، عين عدالت است. اصلاً ظلم و عدالت يعني چه؟ او "فعال ما يشاء" است. اين‏ها به گمان خود مي‏خواستند با اين طرز عقيده تقديس كامل‏تري نسبت به ساحت مقدس خدا كرده باشند، و اين را يك نوع توحيد كامل مي‏پنداشتند، غافل از اين كه اين منطق چنان هرج و مرج در مسايل مذهبي و امور مربوط به عقايد ديني به وجود مي‏آورد كه حساب نخواهد داشت و بنيان اعتقادات را بر پايه عقل متزلزل مي‏كند، زيرا در اين صورت هيچ چيز شرط هيچ چيز نخواهد بود. نه لازم است در جهان خلقت نظم و حسابي باشد و نه پيامبران خدا امتيازاتي از نظر روحي و علمي و اخلاقي بر ديگران داشته باشند. در برابر اين دسته افراطي، پيروان "اصل عدالت" كه به نام عدليه ناميده مي‏شوند، براي مشخص ساختن خود در مقابل آن گروه "عدل" را كه يكي از صفات خدا است، به طور مستقل در شمار اصول عقايد مذهبي شمردند تا مطلب كاملاً روشن و آشكار باشد و جاي هيچ ترديد و ابهامي باقي نماند. چاره‏اي جز اين نبود و گرنه عدالت خدا مانند ساير صفات او است. همچنین عدل به معاني از قبيل؛ قصد، ميانه در امور، وضع و قرار دادن هر چيزي در جايگاهش، موزون بودن و تساوي به كار مي رود كه در هيچ يك از اين معاني در مقابلش ظلم نيست. معناي ديگر عدل عبارت است از رعايت حقوق افراد و عطا كردن به هر ذي حق او را اين معناي از عدل گرچه در مقابل ظلم قرار مي گيرد و ظلم در مقابلش عبارت از پايمال كردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق ديگران، لكن اين معناي از عدل هم به خداوند متعال اطلاق نمي شود و عنوان «عدل الهي» به خود نمي گيرد. استاد مطهري در اين زمينه مي فرمايد اين معني از عدل و ظلم به حكم اين كه از يك طرف براساس اولويت ها است و از طرف ديگر از يك خصوصيت ذاتي بشر ناشي مي شود كه ناچار است يك سلسله انديشه هاي اعتباري استخدام نمايد و بايدها و نبايدها بسازد و حسن و قبح انتزاع كند از مختصات بشري است و در ساحت كبريايي راه ندارد زيرا... او در هر چه هرگونه تصرف كند در چيزي تصرف كرد كه به تمام هستي بر او تعلق دارد و ملك طلق اوست. اما براي عدل به معنايي كه بر خداوند متعال اطلاق مي شود «عدل الهي» معاني متعددي ذكر كرده اند: 1. عدل در خداوند يعني دوري آفريدگار از انجام هر عملي كه برخلاف مصلحت و حكمت است. 2. عدل در خداوند يعني همه انسانها در پيشگاه خداوند از هر جهت يكسان و برابرند و هيچ انساني نزد او بر ديگري برتري ندارد مگر به تقوا. 3. قضاوت و يا دانش به حسن: يعني خداوند هيچ عملي را هر چند خيلي ناچيز و كوچك باشد از هيچ كس ضايع نمي كند. 4. يعني اين كه خداوند هر پديده و مخلوقي را در جاي خود آفريده و مواد تركيبي هر موجودي را به اندازه لازم آن معين كرده و تعادل و تناسب در تمام پديده هاي جهان آفرينش وجود دارد. 5. عمل بر مبناي هدف: يعني تمام آفرينش در جهان هستي بر مبناي هدف است و هيچ چيز بيهوده و بي هدف نيست و براي هر يك از اين معاني به آياتي تمسك جسته اند (اصول اعتقادات، اصغر قائمي، ص 46- 44). لكن همه اين موارد در حقيقت بيان بعضي مصاديق عدل الهي است و جامع ترين تعرف در اين زمينه كه شامل همه موارد فوق مي شود تعريف استاد مطهري است كه مي فرمايند [عدل الهي به معناي] رعايت استحقاق ها در افاضه وجود و امتناع نكردن از افاضه و رحمت به آنچه امكان وجود يا كمال دارد و در توضيح اين تعريف مي فرمايند هر موجودي در هر مرتبه اي كه هست از نظر قابليت استفاضه استحقاقي خاص به خود دارد ذات مقدس حق كه كمال مطلق و خير مطلق و فياض علي الاطلاق است به هر موجودي آنچه را كه براي او ممكن است از وجود و كمال وجودعطا مي كند و امساك نمي نمايد عدل الهي در نظام تكوين طبق اين نظريه يعني هر موجودي هر درجه از وجود كمال وجود كه استحقاق و امكان آن را دارد دريافت مي كند. از نظر حكماي الهي صفت عدل آنچنان كه لايق ذات پروردگار است و به عنوان يك صفت كمال براي ذات احديت اثبات مي شود به اين معناست... حكما معتقدند كه هيچ موجودي بر خدا حقي پيدا نمي كند كه دادن آن حق انجام وظيفه و اداء دين شمرده شود و خداوند از آن جهت عادل شمرده شود كه به دقت تمام وظايف خود را در برابر ديگران انجام مي دهد. عدل خداوند عين فضل و عين جود اوست يعني عدل خداوند عبارت است از اين كه خداوند فضلش را از هيچ موجودي در حدي كه امكان تفضل به آن موجود باشد دريغ نمي دارد (مجموعه آثار شهيد مطهري، ج 1، صص 82 - 81). براي دقيق تر بودن تعريف با توجه به حوزه هاي اصلي عدالت خداوند مي توان عدل الهي را به اقسام كلي زير تقسيم كرد: 1. عدل تكويني: خداوند به هر موجودي به اندازه شايستگي هاي او از مواهب و نعمت ها عطا مي كند. به بيان ديگر خداوند متعال به هر يك از بندگان خويش به اندازه ظرفيت وجودي و به قدر قابليتشان از كمالات بهرمند مي سازد. 2. عدل تشريعي: خداوند از يك سو در وضع تكاليف و جعل قوانيني كه سعادت انسان در گروه آن است فروگذاري نمي كند و از سوي ديگر هيچ انساني را به عملي كه بيش از طاقت و استطاعت اوست مكلف نمي سازد. 3. عدل جزائي به خداوند در مقام پاداش و كيفر بندگان خود جزاي هر انساني را متناسب با اعمالش مقرر مي كند. نكته اي كه در آخر تذكرش لازم است اين كه عدل مانند علم و قدرت يكي از اوصاف خداوند متعال است ولي به دليل اهميت وصف ناپذير آن جايگاه ويژه اي در مباحث اعتقادي و كلامي دارد تا آنجا كه از عدل به عنوان يكي از اصول پنجگانه دين يا مذهب ياد مي شود و اين اولا به خاطر نقش اساسي اين اصل در جهان بيني ما. ثانيا، به خاطر اين كه از همان سده هاي نخست محل بحث بوده و ثالثا، به خاطر شبهات زيادي كه در رابطه يا اين اصل شده و مباحث مفصل درباره اين اصل مطرح شده كه جاي تفصيل نيست. در رابطه با اين موضوع منابع زيادي موجود است كه مناسبتر از همه كتب ذيل مي باشد: - عدل الهي، استاد مطهري - آموزش كلام اسلامي، محمد سعيدي مهر


عجل فرجه
ساعت18:38---19 دی 1389
سلام
ممنونم که سر زدید
موید و پیروز باشید و مستدام
اللهم عجل فرجه
التماس دعا


پرسشگر
ساعت18:19---19 دی 1389
سلام دوست عزيز
ميخواستم ازتون دعوت كنم پيرامون بحث قبلي بازم به وب ما بيايد و در مورد اظهار نظر يكي از كاربران نظر بديد
ممنون از شما


فدایی
ساعت18:43---17 دی 1389
سلام همسنگر

کار خیلی خوبی را شروع کردین با قدرت ادامه بده .

یا مهدی ادرکنی

تازنده ایم رزمند ه ایم
پاسخ: چشم انشاءالله به توصیه تان حتما عمل میکنم.


نجوا
ساعت15:19---13 دی 1389
سلام

خيلي خوب بود.

ولي فكر مي كنم براي سنين پايين كمي كلمات سخت بود.

ياعلي


پاسخ: بله یه کم اصطلاحات سخت داشت.ولی در کل حضمش راحته.


زینب ص
ساعت22:49---12 دی 1389
سلام این حرفا و صحبتها برا سن ما بالا بود نتونستم کامل متوجه بشم اقای فلاح ایا کتابی هست که در سطح ما باشه یعنی برای نوجوونا؟اصلا بنظر شما لازمه تو این سنین وارد این امور پیچیده بشیم؟ممنون
پاسخ: البته به صورت ساده هم میشه مطرح کرد.پیچیده نیستند خیلی بله در حد خودتون وارد این بحث بشید حتما مشکل نداره. شما کتابهای عقاید آقای قرائتی که خیلی ساده نوشتند رو ببینید و آقای ری شهری. یک کتاب هم آقای قرائتی دارند به نام تمثیلات که خییییییییییییلییییییی جالبه.در این کتاب سوالات سخت اعتقادی مثل همین سوال رو ایشون با مثال و ساده جواب دادند. التماس دعا


بهترين مسافرت دنيا
ساعت14:52---12 دی 1389
سلام عليكم.
خداقوت...
موضوع خوبي بود . مستفيض شدم.
درپناه حق
ياعلي...


سالار
ساعت6:34---12 دی 1389
سلام.خدايي كه براي شناخت حقيقت او هيچ تعريفي از تعريفهايي كه از موجودات محدود ميشود وجود ندارد.ونيز نميتوان از روي صفات ويا لوازم ديگر از قبيل انچه در مخلوقات يافت ميشود او را شناختواين عدم قدرت بر شناخت ذات حق محدود به زمان معين ويا زمان طولاني نيست.بلكه هيچگاه نه در دنيا ونه در اخرت كسي به كنه ذات باري تعالي پي نميبرد.

به اين دوست عزيزمان سفارش ميكنم اگر واقعا"نيازي ميبينن به نهج البلاغه رجوع نمايند و جواب را از مولالموحدين بگيرن وچه بسا با سوالات بيشتر در ذات خدا خود وديگر دوستان را به چالش وشايد به گمراهي بكشن...


یک آشنا
ساعت1:35---12 دی 1389
عجب قسمت دومت جوابتان کاملا شبیه جواب خودم در جواب یکی از دوستان بود البته با زبانی کامل متفاوت همان بازی دایره وار را عرض میکنم! واجب الوجود بودن خدا هم قبول اما سوال دیگر آیا انسانها کمال را بالقوه دارند!!!!!!!!!!!همان کمالی که دقیقا مانند کمال خداست!!!!!!!!!!!!!!!! کمال انسان با خدا فرق نداشته باشد چه فرقی بین این دو است پس نقوص ما از کجا ناشی میشود!!!!!!!!!!! ببخشید حسابی گیج شدم پاسخ: چرا گیج.جواب واضحه. ما وقتی به دنیا می آییم هنوز به کمال که نرسیده ایم ولی این قوه و استعداد در ما وجود دارد که به بالاترین مراتب کمال که برای انسانیت امکان رسیدن به آن است برسیم.اما خدا نامحدود است و کمالش هم نامتناهی می باشد و لی ما انسانها محدود هستیم. نقص های ما از عدم کمال و خارج عارض بر ما می شود.

منتظر( حرف حساب )
ساعت23:30---11 دی 1389
با سلام ممنون از اینکه خبرم کردید

و همچنین بابت سوالها بیش از اندازه سپاسگذارم تشککککککککککر پاسخ: سلام.وظیفه بود.قابل شما رو نداشت.


منتظر( حرف حساب )
ساعت23:30---11 دی 1389
با سلام ممنون از اینکه خبرم کردید
و همچنین بابت سوالها بیش از اندازه سپاسگذارم تشککککککککککر


سالار
ساعت22:25---11 دی 1389
سلام اقاي فلاح..با اجازه شما جواب سوال اول را من ميدهم.

كمال شناخت خدا تصديق واجب الوجودي وي ميباشد وكامل بودن اين تصديق يگانه دانستن وي وكمال پاك وخالص دانستن وي و يگانه دانستن وي از عوارض ولوازم است وكمال اين خلوص نفي صفات از اوست...ابن ابي الحديد گويد:معرفت غير ناقص اين است كه بداني ذات موثر در ممكنات خارج از سلسله ممكنات است وهر چيزي كه خارج از سلسله ممكنات باشد نميتواند ممكن باشدوچيزي كه ممكنالوجود نيست واجبالوجود است..(نهج البلاغه خطبه 1)



اين دوست عزيزمان جواب را ميداند ومنظور از طرح ان چيست من نميدانم.پاسخ: ممنون مختصر بود و مفید. سالار عزیز شاید برای آشنای عزیز واقعا سوال باشد.سوال پرسیدن عیب نیست ندانستن عیب است.


آفتاب
ساعت22:15---11 دی 1389
سلام.اثبات خدا گاهی اونقدر قشنگه که انسا فقط دوست داره هی بشینه اثبات کنه.مخصوصا اثبات خدایی که توسط ملاصدرا بشه.

آخرین بار دو سال پیش فلسفه خوندم الان خیلی از مفهوم کلمات برام نا آشنا بود.
پاسخ: بله همینطوره.ولی سعی کنید خیلی از این مباحث جدا نشید حیفه.


یک آشنا
ساعت12:27---11 دی 1389
یک خواهش :خواهشا در استدلالهایتان با صفات خداوند کاری نداشته باشید البته تا جایی که ممکن است

چون همان صفت سوال خواهد شد و وجود این صفت جای بحث دارد مثال فرمودید خدا بی نیازمطلق است خدابی نهایت ونامحدود است

اما ایها خود جای بحث دارند!!..
پاسخ: سلام اینها اصل پذیرفته شده هستند.چون در مقدمه ثابت کردیم.


داداش رضا
ساعت12:04---11 دی 1389
سلام حاجی....بازم ممنون که خبرم کردی...اگه ممکنه سوال منم درمورد قرآن خوندن علی(ع)درموقع تولد رو هم جواب بدیدپاسخ: سلام دوست عزیز رضا جون. خیلی وقته جواب دادم.در زیر نظرت نگاه کنی حتما می بینی عزیز.لینک نداده بودی که اطلاع بدم.

فاطمه
ساعت11:35---11 دی 1389
سلام
کامل بود و روشن
ممنون


فاطمه
ساعت11:35---11 دی 1389
سلام
کامل بود و روشن
ممنون


یک آشنا
ساعت11:26---11 دی 1389
سلام

ممنون از پاسخگوییتون

چند سوال برایم پیش آمد

کمال وجودی از کجا امده ...کدام کمال وجودی؟ایا انسانها کاملند؟ ما انعکاس کوچکی از وجود اوییم اما ناقصیم!پس چگونه میتوانیم بگوییم افریدگارمان کامل است؟

سوال دیگر اینکه ناقص ممکن الوجود است و کامل واجب الوجود

حال از کجا بگوییم خدا واجب الوجود است؟




پاسخ: با سلام. منظور از کمال آن نقطه مطلوب است که هیچ عیبی در آن نمی شود تصور کرد.که این رو خداوند با توجه به مراتب به انسانها اعطا کرده است. انسانها هم بعضا کاملند مثل اهل بیت اما همانطور که عرض شد مراتب دارد. منظورتون از انعکاس چیه؟؟؟؟؟؟ نقصان ما فقط در ممکن الوجود بودن است.انسانها کمال رو بالقوه دارند.پس معطی آن به طریق اولی باید داشته باشد.قاعده کلامی:معطی شیء نمی تواند فاقد شی باشد. علت اینکه خدا واجب الوجود است رو نمیشه خیلی مختصر گفت لذا پاسخ اين سؤال را ضمن چند بند خدمت شما آشنای عزیز ارائه مي دهم: 1- هر مفهومي كه تصور كنيد از نظر عقلي در مقايسه با وجود از سه حالت خارج نيست يا وجود آن در خارج محال است يا وجود آن ضروري است و يا وجود براي آن ممكن است. اولي، ممتنع الوجود و به دومي واجب الوجود و به سومي ممكن الوجود مي گوييم. بنابراين، واجب الوجود آن است كه وجودش ضروري است و هيچ گاه معدوم نبوده و نخواهد بود. چون عدم براي آن محال است. ممتنع الوجود، آن است كه وجود و تحقق آن محال است. مانند اجتماع نقيضين. ممكن الوجود، آن است كه نه وجودش ضروري است و نه عدمش مي تواند در خارج موجود شود يا نشود و في حد ذاته اقتضايي براي وجود ندارد. 2- بالوجدان در خارج موجوداتي هستند. 3- با توجه به مطلب 1، آن چه در خارج مشاهده مي كنيم يعني موجودات، از دو حال خارج نيستند، يا واجب الوجودند يا ممكن الوجود، زيرا موجود نمي تواند ممتنع الوجود باشد. چون ممتنع الوجود، وجود و تحققش در خارج ممتنع و محال است. بنابراين آن چه كه موجود است و وجود خارجي دارد يا واجب الوجود است يا ممكن الوجود. 4- با توجه به مطلب 3 مي گوييم: ممكن الوجود نياز به علت دارد. چون ممكن الوجود، خود به خود وجود ندارد. به ناچار وجودش منوط به موجود ديگري است. يعني بايد موجود ديگري آن را موجود كند. اين همان اصل مسلم عليت است كه «هر ممكن الوجودي نيازمند به علت است». حال اگر موجود ديگر، خود نيز ممكن الوجود باشد، براي وجودش نيازمند به موجود ديگري است و باز نقل سخن به آن موجود ديگر مي كنيم و... اگر همه علت ها ممكن الوجود باشند، هيچ گاه هيچ موجودي تحقق نخواهد يافت. پس به ناچار سلسله علت ها بايد منتهي شود به موجودي كه ممكن الوجود نباشد (معلول نباشد) يعني واجب الوجود باشد. بنابراين تحقق وجود و هستي بدون موجودي كه وجودش ضروري است و نيازي به ايجاد كننده ندارد، محال است. پس تحقق موجودات خارجي، نشانهي اين است كه موجود بي نياز از علت، يعني واجب الوجود وجود دارد. ما به همين واجب الوجودي كه وجودش را از غير نگرفته بلكه منبأ و منشأ همه موجودات است، خدا مي گوييم. خدايي كه دين توصيف مي كند به عنوان خالق و قادر مطلق و كمال مطلق و هستي محض و مبدأ همه هستي ها و بي نياز مطلق نمي تواند ممكن الوجود باشد. چون ممكن الوجود در وجود خود نيازمند به غير است و هستي اش معلول غير است. لذا خداي دين، همان موجودي است كه در اصطلاح فلسفي واجب الوجود مي ناميم كه بدون آن اصلا وجود و هستي محال و غير ممكن است. بنابراين ممكن الوجود بودن به معناي فقر ذاتي موجود و نيازمندي آن در ذات و صفات به غير است و اين معنا با خدايي جمع نمي شود. پس واجب الوجود نبودن خدا در واقع نفي خدايي خدا است.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




ارسال توسط هادی فلاح

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی

ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 112
بازدید کل : 65823
تعداد مطالب : 64
تعداد نظرات : 842
تعداد آنلاین : 1